یادداشت های یک زن خانه دار

یادداشت های یک زن خانه دار

حـرفهای در گوشی ، روزمـرگی ها ، یادداشت های یک زن خانه دار ، دغـدغـه های ذهنـی ،دنیـای زیبای مـن و....

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

من مسیر رو ادامه می‌دهم حتی بدون تو

شنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ

بدون هیچ مقدمه ای باید بگم :

دلم برا سعید تنگ شده !

آره تنگ شده

زنگش زدیم ولی شمارمو گذاشته رو رد تماس.

نمیدونم ته این زندگی و ماجراها چیه.

ولی دوست دارم زندگی کنم ؛ خانم خونه باشم ؛ مادر بچه هام و کنار هم  روزهامونو بگذرونیم.

یلدا بهونه پدرشو گرفت ؛ گفت مامان دلم برا بابا تنگ شده. کاش بابا پیشمون بود و یه جای دور نمیرفت.

چرا بابا بداخلاقه؟ و پیش ما نمیمونه؟

طفل معصوم های من


+ بچه ها رو بردم بیرون یکم حال و هواشون عوض شه ؛ تا حالا سوار اتوبوس نشده بودن با اتوبوس رفتیم دور دور کلی ذوق کردن.

وسایل پیتزا گرفتیم و براشون پیتزا درست کردم.

+ همه پتوها ؛ تشک ها و روبالشتی ها رو کامل شستم ؛ کمد رختخوابها عالی شده .

وای این قدر حس خوبیه رختخوابها از تمیزی برق بزنه .

میمونه رو تختی و رو مبلی ها که تو این دو سه روز آینده اینام شسته میشه.

+ به مامان و بابام قضیه سعید رو نگفتم. ولی به برادرها گفتم.

آخ خدا ممنونم ازت که برادرهای خوبی به من هدیه دادی؛ پناه خواهرن. 

یکی از برادرها گفته اگه خواستی خونه برات اجاره میکنم 

یکی دیگشون هم گفته یه خونه میخرم با بچه ها برو راحت بشین زندگی کن

جدای از کلی پول که دیروز واریز کردن برام ؛ بهشون گفتم : نیاز ندارم ولی برادرن دیگه دلشون برا خواهر میتپه.

+ همه ی لطف های برادرها هست ولی خودم دوست ندارم زندگیمو از دست بدم ؛ سربار کسی باشم .

دوست دارم بچه هام تو کانون خانواده بزرگ بشن .

 

 

  • سارا ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">